خدایاشکر....
خدایاشکرعسلم خوب شده هم ازلحاظ جسمی وهم ازلحاظ اخلاقی ...شیرین عسلم بعدازیک هفته که بد مریض شده بودی برای واکسن 18ماهگی اقدام کردم عزیزم مامانی خیلی نگران بودچون تازه خوب شده بودی وقراربوددوباره تب کنی وبداخلاق بشی ولی خب چاره ای نبودبرای سلامتیت لازم بود**نباتم وقتی واکسن خوردی گریه کردی ولی نه زیادزودآروم شدی یکی ازواکسنت که به دست چپت زده شدعوارض داشت(ورم وقرمزی) تا3روزهم تب داشتی خلاصه اینکه این واکسن آخری ازهمه واکسنات بدتربود..دیگه تموم شدتاموقع مدارس ... فرهنگ لغت عسلی: علی : عیی مامانی:مامانی مهلا : مالا بده:بده بیا:بیا جوجو :جی جی نه نه :نه نه عسلی مامان روی دیوارخط میکشی بعدانگشتتومیگیری بالاومیگی نه نه یعنی این کاربده خودت جیغ میزنی بعدانگشتتوروی بینی میزاری میگی هییییییس ...جدیداهم دستتوروی لبت میزاری وبوس میفرستی تازه فوت هم میکنی البته به جای فوت میگی پووووف..الهی فدااات بشم وقتی برات کارتون بروبرو (آقای خط)میزارم کلی ذوق میکنی نمیدونم چیشودوست داری آخه همش غرغرمیکنه ومیره رواعصاب ولی تودوسش داری وهمش بهش میخندی(الهی که همیشه بخندی عزیزم)این عکسای نازتم دیشب انداختم فدااات