تاتی تاتی عسلم

پیرهمه بوداگرچه اوکودک بود  صبرش زغریبی پدراندک بود****می کردبه نی اشاره می کردرباب****ای کاش سرنیزه کمی کوچک بود***** جانم به فدایت یاعلی اصغر                                                               هرکاریت کردم نمی خندیدی فکرکنم عزیزم توهم این غم حس کردی....(عزاداری هاتون قبول التماس دعا) ...

تابلوفرش پنج تن که مامان مهربونم بادستهای زحمتکش وگرمش بافته مامانی دستت طلاست  اینم یه پنج تن دیگه که مادرم ازاین نمونه برای بچه هاش بافت وبه عنوان یادگاری بهمون هدیه داد ممنونم مامان گلم(خدایابه پدرومادراطول عمرباعزت عطاکن تاسایه شان بالای سرفرزندانشان باشداگرهم درقیدحیات نیستندآنهارابیامرز(آمین)............                وحالاااااااااااااااااااااااشیطنتهای عسلیییییییییییییییی       همیشه بایدازلای مبلادرت بیارم الآن هم داری این گلای نابودشده بدست خودتوپرت میکنی اینوراونور...... یاصدای منودرمیاری یابابایی یاآجی مهلا....صدای منوکه معلومه دیگه اینم یه نمونه ...صدای بابایی هم ...

دخترم داره مامانشو(ده)میکنه  جیگرم داره (ادا)درمیاره نفسم داره(لی لی هو)میکنهماه منی عروسکم ...

نی نی وبلاگیا روزجهانی کودک بهتون تبریک می گم حالاباهم بریم ادامه مطلب..... قربون این فیلماتم... فدات بشم الهی وقتی نخوای عکس بندازی هرمدلی ازخودت درمیاری قربونت مامانی بووووووووووووووووووووس ...

مهلاجونم 11 سال ازاولین نگاهی که به چشمانم انداختی می گذرد ومامان آن نگاه واولین تجربه مادرشدن راازیادنمی برد                      مهلای عزیزم تولدت مبارررررررررک                                 دوستت دارم   بوووووووووووووووووووس بووووووووووووووووس ...

خدابهمون رحم کرد عزیزم دیروزرفتی سراغ وسایل آبجی (البته سرزدن به وسایل آبجی مامانی وبابایی کارهمیشگیته)واین گوشواره روخوردی من بی دست وپا که هیچ .آبجی مهلاازته حلقت کشیدبیرون چشمای خوشگلت قرمزشده بودمنم ازناراحتی دوتاپشت دستی آروم به دستت زدم تادیگه این کارونکنی(البته بی فایده است میدونم)خلاصه یه لحظه شوک بدی به مادادی البته دفعه اولت نیست انواع اقسام شئ هامستقیم دردهان توفرود میاد تازه این همه مواظبم این جوری میشه... ...

عکس 5سالگی مهلا عکس4سالگی مهلا شکارلحظه ها عکس 8ماهگی عسل عکس4ماهگی عسل ...

گردنه حیران که خیلی سردبود ماآخرنفهمیدیم توسوارچی شدی بالای کوه که باتله کابین رفتیم عسل سوارتله کابین شدهقیافشو مامانی ازدریا می ترسیدی لب دریادررامسر اینجانزدیک امام زاده هاشم آخرین روزسفروروزبرگشت بیشترین روزدرآستارابودیم که خیلی باصفابود ...

عسل درحال آماده شدن برای عکس انداختن مامانی دیگه بسته خسته شدم می خوام کارتون ببینم ...