عسل عزیزم نفسمعسل عزیزم نفسم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
مهلاعزیزم نفسممهلاعزیزم نفسم، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه سن داره

تاتی تاتی عسلم

پایان پروژه ازشیرگرفتن..رونمایی ازلباس تولد..

سلام به دوستهای گل خودم شرمنده همه شماهستم که پیشتون نیومدم ..ازشیرگرفتن عسلی یه پروژه سنگینی بودکه بالاخره تموم شد..ولی خوب بهم فرصت نمی دادتابتونم به نت وصل بشم وبهتون سربزنم بازم شرمنده ایشالله جبران میکنم...حالابریم سراغ شیرین عسلم..این روزادیگه به کلی مه مه روفراموش کردی ولی با بدبختی مخصوصاشب خیلی بهونه میگرفتی ومه مه میکردی درطول روزمن وآجی وبابایی چون سرت روگرم میکردیم بهونه نمیگرفتی ولی شب خیلی اذیت میکردی البته شایدبهترباشه بگم اذیت میشدی دلم خیلی برات میسوخت که گریه میکردی چندبارهم نتونستم طاقت بیارم وبهت شیردادم انگارمن بیشترآروم میشدم خلاصه شیرینیه زندگیم این دوران شیردهی هم تموم شدوتوانگارخانوم ترشدی قربونت برم البته اینم بگم ک...
10 ارديبهشت 1394
1169 16 23 ادامه مطلب

۲۳ ماهگیه عسلی

سلام دخمل خوشگلم عسلم..مامانیوببخش که دیربه دیروبلاگتوآپ میکنه این چندوقته که درگیررفت وآمدومهمونی بودیم بعدش هم که شمامریض شدی ..الان خوب شدی ولی کمی ضعیف شدی تصمیم دارم تاهواگرمترنشده ازشیربگیرمت ولی اگه بهت شیرندم خیلی گریه میکنی نمی دونم چیکارکنم علاقه ای هم به شیرپاستوریزه اصلانداری چیکااااااارکنم نمیدونم..چراازشیرگرفتن انقدربده..ازخدامیخوام کمکم کنه به شماهم صبروتحمل بده تابتونی به راحتی این مرحله روبگذرونی *** ازعیدبگم درکل خوب بودامیدوارم که تاآخرش هم خوب باشه این چندتاعکس هم گذاشتم که خونه عمه مهربونت رفته بودیم ازت گرفتم اونجادخمل خوبی بودی ولی گوشی ازدستت کنارنمیرفت ..عکس بعدی هم ازسیزده به درگرفتم خیلی فضای سبزدوستداری همینطورعلا...
20 فروردين 1394
1823 12 12 ادامه مطلب

روزهای پایانی آخرسالودوست دارم

سلام به دوستای گلم ایشالله که هم خودتون هم دخمل پسلای خوشگلتون خوب باشین...به خاطرنظرهای گرمتون ازتون تشکرمیکنم قول میدم پیش تک تک دوستای نازنینم برم...شرمنده دخمل نازنینم به خاطردیرمطلب گذاشتنم این روزاهم ازلحاظ کاری وهم ازلحاظ فکری سرم شلوغ بودکمی هم تنبلی  که بهش اضافه کنی  میشه دلیل دیرآپ شدنم....خوب حالاازاین چندوقت برات مینویسم نباتم اول بگم که کارای عیدم تقریباتموم شدفقط خورده کاریاش مونده  وعوض کردن چندتاتیکه ازوسایل خونه اگه خدابخواد..باکمال بی حوصله گی کارای عیدوانجام دادم نمیدونم چراولی اصلاهیچ میلی به کارکردن نداشتم خلاصه تموم شدولی عشقم مامانی روزهای آخرسالودوستداره خرید..کاشتن سبزه..ماهی خریدن..چیدن هفتسین..چهارش...
11 اسفند 1393
1360 16 32 ادامه مطلب

بیست ویک ماهگیت مبااارک عشقم

۲۱ ماهگیت مبارک باشه عزیزدل مادر..نفسم یه کمی مطلب گذاشتنم دیرشدآخه مامانی یه کم درگیرکارعیده ..امسال یه کمی زودشروع کردم البته خونه روبهم نریختم کم کم شروع کردم که نه خسته بشم ونه شمااذیت بشی..یه کارجدیدیادگرفتی نمیدونم توی فیلم دیدی که کسی تیرمیخوره وبعددرچندمرحله به زمین میفته..وقتی بهت میگیم عسل خودتوبنداز...خیلی آروم اول روزانومیفتی وبعدمیشینی وبعدغش میکنی و درازمیفتی ..ماهم بهت میخندیم.وای مامانی این مداددست گرفتنت ماروکشته نمیدونیم ازدستت چیکارکنیم دیواری سالم توخونه نزاشتی همه جاخط خطیه..حالاکاش دیواربود..روی جاکفشی روی یخچال روی کمد..اول که بهت دفترمیدیم خیلی قشنگ میشینی وخط خطی میکنی امابعدچنددقیقه خسته میشی ومدادبه دست ...
17 بهمن 1393
1427 24 45 ادامه مطلب

خرابکاری یاشیرین کاری؟؟؟

سلام به دوستای گلم ودخمل وپسلای خوشگلتون ایشالله که همتون خوبین...ایشالله...تواین پست میخوام ازخرابکاری عسلی بگم این خرابکاری موجب شدمن این شکلی  وعسل این شکلی .بشه* آره عزیزم ازاین خرابکاریازیادمیکنی تمام لوازم آرایش مامانیویاشیکوندی یاخراب کردی ..یه دفعه هم رژمامانیوگرفته بودی وبه تمام لب ولوچه خوشگلت کشیده بودی تااونجاکه جاداشت وقتی یک دفعه برگشتی وصورتتودیدم وحشت کردم...عکسای دیگه هم که گذاشتم بدونه شرحه خودتون ببینین  ...
6 بهمن 1393
2565 18 63 ادامه مطلب